امروز نخستين روز از ماه ربيع الاول است، ماه "ربیع الاول" همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است .
شاهد اتفاقات مهمي از ماه ربيع الاول در تاريخ اسلام هستيم كه در ادامه مهمترين آنان مي آيد:
هجرت رسول خدا (ص) - نخستين سال هجرت
اهالى مكه پس از درگذشت حضرت خديجه) س (، همسر پيامبر (ص) و درگذشت حضرت ابوطالب) ع (، عموى آن حضرت، بر دشمنى خويش افزودند و حتى قصد جان پيامبر (ص) را نمودند. از سوى ديگر تعدادى از اهالى يثرب در همان سالهاى غربت و تنهايى پيامبر (ص) در ايّام حجّ با وى و اهداف بلند دينش آشنا شده و پس از بازگشت به يثرب، به تبليغ آن پرداختند. مردم يثرب، رفته رفته به اسلام علاقه نشان داده و در مراسم سال بعد، تعداد زيادترى به نزد رسول خدا) ص (رسيدند و به دست مبارك وى، مسلمان شده و با آن حضرت پيمان بستند. امّا در مراسم حجّ سال سيزدهم بعثت، گروهى از حاجيان يثربى كه تعدادشان هفتاد و سه مرد و زن بود، در اواسط ايام تشريق و در محل عقبه در سرزمين «منى»، ايمان آورده و با آن حضرت پيمان بستند، تا از وى و يارانش همانند خانواده و طايفه خويش پشتيبانى كنند. (۱)
پس از گذشت ايام حج و بازگشت اهالى يثرب به سرزمين خويش، مهاجرت مسلمانان مكه به سوى يثرب آغاز گرديد. آنان به دستور پيامبر (ص) به دور از چشم مشركان قريش به صورت فردى و گروهى عازم يثرب شدند. به طورى كه در مكه معظمه، جز پيامبر (ص) و تعدادى اندك از يارانش و گروهى زنان و مردان كهن سال و از كار افتاده، كسى باقى نماند. پيامبر (ص) بيش از هر زمان ديگر، در يكى دو ماه آخر اقامتش در مكه، احساس تنهايى و خطر مىكرد. سرانجام سران قريش در واپسين روزهاى ماه صفر، تصميم به كشتن پيامبر (ص) گرفتند.
آنان در «دارالنّدوه» كه مجلس شوراى اعيان و اشراف آنان بود، جلسهاى برگزار كرده و پس از تبادل نظر و گفتگوهاى زياد، به كشتن پيامبر (ص) از سوى نمايندگان تمام طوايف قريش رأى دادند و شب اوّل ربيع الاوّل را براى اين كار برگزيدند.
شب موعود فرا رسيد، پيامبر (ص) براى فريب مشركان، حضرت علي (ع) را به جاى خويش در بسترش خوابانيد و خود، از خانه خارج و به همراه ابوبكر از مكه گريخت و در غار «ثور» كه در جنوب مكه و در نقطه مقابل مدينه قرار داشت، پناه گرفت.
مشركان، پس از هجوم به خانه پيامبر (ص) و مشاهده امام على بن ابى طالب (ع) در رختخواب آن حضرت، خشمناكتر شده و به تعقيب آن حضرت پرداختند و براى پيدا كردن وى، صد شتر جايزه تعيين نمودند ولى هرچه تلاش كردند، به وى دست نيافتند.
آن حضرت پس از سه شب پنهان ماندن در غار ثور، در شب چهارم ربيع الاول به سوى مدينه هجرت كرد و در دوازدهم همين ماه وارد مدينه شد و مورد استقبال باشكوه اهالى مدينه قرار گرفت. (۲)
امام زين العابدين) ع (فرمود: هنگامى كه پيامبر (ص) از مكه به قبا آمد، ابوبكر همراه وى بود. پيامبر (ص) در قبا به انتظار على (ع) نشست. ابوبكر به پيامبر (ص) گفت: برخيز با هم به مدينه برويم. زيرا اهالى آن از ديدن تو خوشحال مىشوند. آنان منتظر ورود تو به اين شهرند. پس به سوى آنان رويم و در اينجا به انتظار على (ع) توقف مكن. زيرا گمان نمىكنم كه علي (ع) تا يك ماه ديگر به تو رسد. پيامبر (ص) در پاسخش فرمود: هرگز از جايم حركت نمىكنم تا پسر عمو و برادرم در نزد پروردگار متعال و دوستداشتنىترين فرد خاندانم، همان كسى كه با در خطر گذاشتن جانش مرا از دست مشركان رهايى داد، به من بپيوندد.
امام زين العابدين) ع (فرمود: در اين هنگام، ابوبكر به خشم آمد و ناراحت گرديد و حسادت علي (ع) بر وى عارض گرديد و اين نخستين دشمنى وى نسبت به رسول خدا) ص (درباره علي (ع) بود و نخستين سرپيچى وى از فرمان رسول خدا (ص).
ابوبكر هنگامى كه اصرار پيامبر (ص) را در باقى ماندن در محله قبا تا رسيدن حضرت علي (ع) را مشاهده كرد، از پيامبر (ص) جدا گرديد و خود به سوى مدينه رفت و پيامبر (ص) در آنجا توقف كرد تا حضرت علي (ع) به همراه ساير خاندان نبوى، از جمله حضرت فاطمه زهرا (س) به او پيوستند و به اتفاق هم به سوى مدينه حركت نمودند. (۳)
از اين حديث شريف و احاديث ديگر به دست مىآيد كه هجرت پيامبر (ص) از مكه معظمه، از شب پنجشنبه، نخستين شب ربيع الاول آغاز گرديد و پس از سه شب پنهان ماندن در غار ثور، در شب چهارم ربيع الاول به سوى يثرب حركت كردند و در روز دوشنبه، دوازدهم همين ماه به روستاى قبا، كه در دو فرسنگى يثرب قرار داشت وارد شدند و پس از چند روز توقف در اين محل (و به روايت امام زين العابدين (ع) به مدت ده روز توقف در قبا) و با رسيدن حضرت على (ع)، در روز جمعه ۲۳ ربيع الاول وارد شهر يثرب گرديد و اين شهر از آن پس، به مدينة الرّسول) ص (شهرت يافت.
ولى برخى از مورخان اهل سنّت، ورود حضرت علي (ع) را پانزدهم ربيعالاوّل ذكر كردهاند.
در كتاب «الاستيعاب فى معرفة الاصحاب» آمده است: قدم آخر الناس فى الهجرة الى المدينة علىّ و صهيب، و ذلك للنصف من ربيع الاوّل، و رسول اللّه (ص) بقباء لم يرم بعد؛ علي (ع) و صهيب، آخرين كسانى بودند كه به سوى مدينه هجرت كردند. ورود آنان، مصادف بود با نيمه ماه ربيع الاوّل و در آن هنگام رسول خدا) ص (هنوز در «قبا» بود و به طرف مدينه حركت نكرده بود. (۴)
۱. تاريخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۳۹۲
۲. نك: مسارالشيعه، ص ۲۷؛ تاريخ ابن خلدون، ج۱، ص ۳۹۶؛ فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام) ص (، ص ۱۹۱؛ زندگانى چهارده معصوم) ع () ترجمه اعلام الورى (، ص ۸۸؛ الارشاد، ص ۴۵؛ تارخ دمشق، ج۱، ص ۳۷ و ۴۷؛ تاريخ الطبرى، ج۲، ص ۳۹۴، الكامل فى التاريخ، ج۲، ص ۱۰۱
۳. الكافى، ج۸، ص ۳۳۸، حديث ۵۳۶
۴. الاستيعاب، ج ۲، ص ۷۲۹
نزول آيه اى در شأن امام على بن ابيطالب (ع) - سال اوّل هجرى قمرى
خداوند متعال براى تحسين و تقدير از كاركرد اميرمؤمنان، على بن ابى طالب (ع) كه در شب هجرت پيامبر اكرم) ص (خطر را به جان خويش خريد و براى فريب مشركان قريش در بستر پيامبر (ص) آرميد، تا آن حضرت به راحتى از خانه خود و از شهر مكه بگريزد، آيهاى بر پيامبرش نازل كرد و جان نثارى، فداكارى، تعهّد و ايمان حضرت علي (ع) را ستود.
خداوند متعال در اين آيه مباركه فرمود: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ، وَ اللّهُ رَئوُفٌ بِالْعِباد. (۱)
يعنى: برخى از مردم) با ايمان و فداكار همچون علي (ع) در ليلة المبيت، به هنگام خفتن در جايگاه پيامبر (ص) جان خود را در برابر خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.
تمامى مفسران شيعه و اكثر مفسران اهل سنت، معتقدند كه شأن نزول اين آيه، فداكارى حضرت علي (ع) در ليلة المبيت و در بيان فضيلت و مقام آن حضرت است.
صاحب تفسير شريف «مجمع البيان» گفت: اين آيه در ميان راه مكه و مدينه، به هنگام هجرت پيامبر (ص) بر آن حضرت نازل گرديد. (۲)
هم چنين اين مفسر گرانقدر روايت كرد: هنگامى كه حضرت علي (ع) در بستر پيامبر (ص) خوابيد تا پيامبر (ص) از دسيسه مشركان بگريزد، جبرئيل در بالاى سر حضرت علي (ع) و ميكائيل در پايين پاهايش قرار گرفته (و او را محافظت مىنمودند) و جبرئيل به آن حضرت، مىگفت: آفرين و خوشا به افرادى مانند تو، اى پسر ابى طالب كه خداوند متعال در ميان فرشتگانش به تو مباهات مىكند و به تو مىنازد. (۳)
۱. سوره بقره (۲)، آيه ۲۰۷
۲. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج ۱-۲، ص ۵۳۵؛ تفسير نمونه، ج ۲، ص ۴۷
۳. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج ۱-۲، ص ۵۳۵؛ تفسير نمونه، ج ۲، ص ۴۶؛ تاريخ اليعقوبى، ج ۱، ص ۳۵۸
نامه معاويه به امام على بن ابى طالب (ع) - سال ۳۶ هجرى قمرى
معاويه بن ابى سفيان كه از زمان عمر بن خطاب، حاكم شام بود و در زمان عثمان، بر قدرت و استيلايش در آن منطقه افزوده شده بود، از پذيرش خلافت امام علي (ع) و گردن نهادن به آراى اكثريت قاطع مردم، سرباز زد و ياغى گرى آغاز نمود. امام علي (ع) در آغاز، نامهاى براى معاويه نوشت و وى را به پذيرش آراى مردم و گردن نهادن به خلافت بر حق اسلامى فرا خواند و نامه را به وسيله شخصى به نام «سبره جهنى» برايش ارسال كرد.
معاويه پس از دريافت نامه، پاسخى نداد و نامه رسان را معطل كرد و هرگاه سبره جهنى از او پاسخ نامه را مىخواست، شعرى مىخواند كه مضمونش در پيش گرفتن صبر و حوصله و سپس پرداختن به جنگ و آنگاه گرفتن حكومت بود.
وى سرانجام در صفر سال ۳۶ قمرى، طومارى براى امام علي (ع) فرستاد كه تماماً سفيد و غير نوشته بود و تنها در بالاى آن نگاشته شده بود: بسم اللّه الرحمن الرحيم. آنگاه اين عنوان را بر آن نوشته بود: مِن معاوية الى علىّ بن ابى طالب!
وى، اين نامه را به شخصى به نام «يزيد بن حرّ» كه معروف به «قبيصه عبسى» بود، سپرد و به وى سفارش كرد كه هنگام رسيدن به نزد امام علي (ع) چگونه آن را بازكند و به خواند.
به هر روى، قبيصه عبسى را به همراه نامه رسان امام علي (ع) به مدينه اعزام كرد.
آن دو، در اوّل ربيع الاوّل سال ۳۶ قمرى وارد مدينه منوره گرديده و به نزد حضرت علي (ع) رسيدند.
پيك معاويه به همان صورتى كه وى دستور داده بود، طومار را از پايين گرفت و بلند كرد و به دست امام علي (ع) داد.
آن حضرت، طومار را باز كرد و در آن چيزى جز كلمه «بسم الله» نيافت و با هوشيارى خويش فهميد كه معاويه قصد فتنه انگيزى و جنگ با آن حضرت را دارد. امام علي (ع) به پيك معاويه فرمود: در شام چه روى داده است؟
نامه رسان گفت: اگر بگويم در امانم؟
امام) ع (فرمود: آرى در امانى.
قبيصه عبسى: مردمى را ترك گفتم كه جز قصاص، چيزى نمىخواهند.
امام) ع (: قصاص از چه كسى؟
قبيصه عبسى: قصاص از تو! من در حالى شام را ترك كرده و به سوى تو آمدم كه شصت هزار پيرمرد شامى در زير پيراهن عثمان مقتول، كه به منبر مسجد دمشق آويخته بود، مىگريستند.
امام علي (ع) سر به آسمان بلند كرد و گفت: بار خدايا تو مىدانى كه من از خون عثمان برىام.
آنگاه، آن حضرت پيك معاويه را به دمشق بازگردانيد و اين شخص، هنگامى كه مىخواست از شهر مدينه عبور كند، گروهى اطرافش را گرفته و گفتند: اين سگ را كه از سوى سگان آمده است، بكشيد.
پيك معاويه با جسارت تمام فرياد مىزد: اى گروه قريش! سوارگان، سوارگان. سوگند به خدايى كه جانم به دست اوست، روزى چهار هزار رزمنده بر شما وارد مىگردند.
جوانان مدينه به خاطر بىادبىاش، قصد كشتن او را نمودند، كه از سوى مأموران امام علي (ع) پراكنده شدند و نامه رسان معاويه به سلامت به سوى دمشق رهسپار شد. (۱)
۱. نك: تاريخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۵۷۷؛ تاريخ الطبرى، ج ۴، ص ۴۴۳؛ أنساب الاشراف، ص ۱۲۲
كشته شدن مسوّر بن مخرمه در خانه خدا - سال ۶۴ هجرى قمرى
«مسوّر بن مخرمة بن نوفل» كه ازاصحاب خردسال رسول خدا) ص (محسوب مى گرديد، تا زمان كشته شدن عثمان بن عفان، در مدينه مىزيست و آنگاه اين شهر مقدس را ترك و به مكه معظمه كوچ كرد.
رابطه وى با معاوية بن ابى سفيان بسيار گرم و صميمانه بود و از توجهات معاويه برخوردار مىگرديد و در ماجراى قيام «عبدالله بن زبير» در سال ۶۴ قمرى، به اين قيام پيوست و در صدد پيروزى وى برآمد.
«حصين بن نمير» كه از سوى يزيد بن معاويه به مكه هجوم آورده و آن را از هرسو به محاصره خويش گرفته بود، با مقاومت سرسخت عبدالله بن زبير و لشكريانش روبرو شد. بدين جهت اين شهر مقدس را با منجنيقهاى بزرگ از بالاى «كوه ابوقيس»، سنگ باران كرد و حتى به «كعبه» نيز آسيبهاى جدّى رسانيد.
مسوّر بن مخرمه كه به همراه تعداد زيادى از طرفداران عبدالله بن زبير به خانه خدا) كعبه (پناهنده شده بود، مورد اصابت يكى از آن سنگهاى پرتاب شده قرار گرفت و به شدت زخمى و بيمار گرديد و پس از پنج روز درد و رنج، در اوّل ربيع الاوّل سال ۶۴ قمرى وفات يافت.
عبدالله بن زبير، بدن وى را غسل داد و خود بر وى نماز خواند و در «حجون» دفنش نمود. (۱)
۱. الاستيعاب، ج ۳، ص ۱۳۹۹، حديث ۲۴۰۵؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۷۵؛ البداية و النهايه، ج ۸، ص ۲۷۰
قيام توابين در كوفه (۶۵ق)
گروهي از مردم كوفه كه از شهادت امام حسين (ع) سخت اندوهگين شده و از اينكه امام را ياري نكرده بودند، پشيمان بودند، توبه نموده و خود را توّابين ناميدند. اينان پس از اينكه بر مزار سيدالشهداء به عزاداري پرداختند، به رهبري سليمان بن صُرَد خزاعي از اصحاب رسول خدا و ۱۶ هزار نفر، وارد جنگ با والي كوفه شدند تا انتقام خون امام حسين (ع) رابگيرند. در نتيجه، جنگي با لشكر شام روي داد كه سليمان كشته شد و سپاه منهزم گرديد.