شنبه 03 آذر 1403
EN

اخبار

اخبار

جواد الائمه پربركت ترين مولود براى شيعيان

361
0
ابوالقاسم جعفر بن محمد با اسنادي از ابو يحيى صنعانى روايت كند كه خدمت حضرت امام رضا (عليه السّلام) بودم پس فرزندش ابو جعفر (عليه السّلام) را كه كودكى خردسال بود نزد او آوردند؛ فرمود: اين است آن مولودى كه پر بركت تر از او براى شيعيان ما فرزندى زاييده نشده است.
به گزارش خبرنگار پايگاه اطلاع رساني حج، حضرت امام علي بن موسي الرضا (عليه السّلام) در سال دويست و سه هجري قمري به شهادت رسيدند و حضرت امام محمد بن علي (عليه السّلام) در حالي كه حدود هشت يا نه سال داشتند به امامت رسيدند. حضرت امام رضا (عليه السّلام) در زمانهاي مختلف و حتي پيش از به دنيا آمدم حضرت امام جواد (عليه السّلام) از امامت اين امام همام به شيعيان يا افرادي كه از امام پس از ايشان سوال مي كردند؛ اطلاع داده بودند.

احاديث حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السّلام) درباره امامت حضرت امام جواد (عليه السلام)
عُيُونُ الْمُعْجِزَاتِ، عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ كَلِيمِ بْنِ عِمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا (ع) ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَرْزُقَكَ وَلَداً فَقَالَ إِنَّمَا أُرْزَقُ وَلَداً وَاحِداً وَ هُوَ يَرِثُنِي. فَلَمَّا وُلِدَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) قَالَ الرِّضَا (ع) لِأَصْحَابِهِ: قَدْ وُلِدَ لِي شَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فَالِقِ الْبِحَارِ وَ شَبِيهُ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ قُدِّسَتْ أُمٌّ وَلَدَتْهُ قَدْ خُلِقَتْ طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً ثُمَّ قَالَ الرِّضَا (ع): يُقْتَلُ غَصْباً فَيَبْكِي لَهُ وَ عَلَيْهِ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ يَغْضَبُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى عَدُوِّهِ وَ ظَالِمِهِ فَلَا يَلْبَثُ إِلَّا يَسِيراً حَتَّى يُعَجِّلَ اللَّهُ بِهِ إِلَى عَذَابِهِ الْأَلِيمِ وَ عِقَابِهِ الشَّدِيدِ وَ كَانَ طُولُ لَيْلَتِهِ يُنَاغِيهِ فِي مَهْدِهِ. (1)
در عيون المعجزات عبدالرحمن بن محمد از كليم بن عمران نقل مي كند كه گفت: به حضرت امام رضا (عليه السّلام) عرض كردم: دعا كنيد تا خداوند فرزندي براي شما عنايت فرمايد. حضرت فرمودند: تنها يك فرزند براي من روزي مي شود و او از من ارث مي برد.وقتي حضرت امام جواد (عليه السلام) متولّد شدند، حضرت امام رضا (عليه السلام) به يارانش فرموند: فرزندي براي من متولّد شد كه همانند موسي بن عمران است كه درياها را مي شكافد و همانند عيسي بن مريم است كه مادر پاكيزه اي دارد، به راستي كه پاك و پاكيزه آفريده شده است.
آنگاه حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمودند: اين فرزندم از روي ستم و خشم كشته مي شود، اهل آسمان بر او مي گريند و خداوند متعال بر دشمن ستمگرش غضب مي نمايد و اندكي نمي گذرد كه خداوند او را به عذاب دردناك و كيفر شديد خود گرفتار مي نمايد و حضرت امام رضا (عليه السلام) تمام شب را در كنار گهواره فرزندش مي نشست و براي او لالايي مي خواندند.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَالِكِ بْنِ أَشْيَمَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ بَشَّارٍ قَالَ: كَتَبَ ابْنُ قِيَامَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِ (ع) كِتَاباً يَقُولُ فِيهِ كَيْفَ تَكُونُ إِمَاماً وَ لَيْسَ لَكَ وَلَدٌ فَأَجَابَهُ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) شِبْهَ الْمُغْضَبِ وَ مَا عَلَّمَكَ أَنَّهُ لَا يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ اللَّهِ لَا تَمْضِي الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى يَرْزُقَنِيَ اللَّهُ وَلَداً ذَكَراً يَفْرُقُ بِهِ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ. (2)

از حسين بن بشار نقل شده است: ابن قياما (واقفى مذهب) در نامه‏ اى كه به حضرت امام رضا (عليه السلام) نوشته مي گويد: شما چگونه امامى هستيد كه فرزند نداريد؟ حضرت امام رضا (عليه السلام) مانند شخص خشمگين به او جواب داد، تو از كجا مي دانى كه من فرزند نخواهم داشت؟ به خدا كه شب و روز نگذرد جز اينكه خدا به من پسرى عنايت كند كه به سبب او ميان حق و باطل را فيصل دهد.
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ يَحْيَى بْنِ حَبِيبٍ الزَّيَّاتِ قَالَ: أَخْبَرَنِي مَنْ كَانَ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) جَالِساً فَلَمَّا نَهَضُوا قَالَ لَهُمُ الْقَوْا أَبَا جَعْفَرٍ فَسَلِّمُوا عَلَيْهِ وَ أَحْدِثُوا بِهِ عَهْداً فَلَمَّا نَهَضَ الْقَوْمُ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ يَرْحَمُ اللَّهُ الْمُفَضَّلَ إِنَّهُ كَانَ لَيَقْنَعُ بِدُونِ هَذَا. (3)
علي بن محمد با اسنادي از يحيى بن حبيب نقل مي كند: كسى كه (همراه رفقايش) خدمت حضرت امام رضا (عليه السلام) نشسته بود، به من خبر داد كه چون همه از مجلس برخاستند، حضرت به آنها فرمود: ابا جعفر (امام محمد تقى) را ملاقات كنيد و به او سلام دهيد و با او تجديد عهد كنيد، چون آنها برخاستند، به من متوجه شد و فرمود: خدا رحمت كند مفضل را كه به كمتر از اين هم قناعت مي كرد.
أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ قَالَ‏ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ (ع) فَجِي‏ءَ بِابْنِهِ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ هُوَ صَغِيرٌ فَقَالَ هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ عَلَى شِيعَتِنَا بَرَكَةً مِنْهُ‏. (4)
ابوالقاسم جعفر بن محمد با اسنادي از ابو يحيى صنعانى روايت كند كه گفت: خدمت حضرت امام رضا (عليه السّلام) بودم پس فرزندش ابو جعفر (عليه السّلام) را كه كودكى خردسال بود نزد او آوردند؛ فرمود: اين است آن مولودى كه پر بركت تر از او براى شيعيان ما فرزندى زاييده نشده است.



أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَيْرَانِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ‏ كُنْتُ وَاقِفاً بَيْنَ يَدَيْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) بِخُرَاسَانَ فَقَالَ قَائِلٌ يَا سَيِّدِي إِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ابْنِي فَكَأَنَّ الْقَائِلَ اسْتَصْغَرَ سِنَّ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولًا نَبِيّاً صَاحِبَ شَرِيعَةٍ مُبْتَدَأَةٍ فِي أَصْغَرَ مِنَ السِّنِّ الَّذِي فِيهِ أَبُو جَعْفَرٍ (ع‏). (5)
ابوالقاسم جعفر بن محمد با اسنادي از خيرانى از پدرش روايت كرده است كه گفت: در خراسان خدمت حضرت رضا (عليه السّلام) ايستاده بودم، پس گوينده به آن حضرت عرض كرد: اى آقاى من اگر پيش آمدى كرد (و شما از دنيا رفتيد) به كه پناه بريم؟ فرمود: به سوى أبو جعفر فرزندم، پس گويا آن گوينده سن أبو جعفر (عليه السّلام) را كم دانست (و تعجب كرد كه چگونه با اين سن كم امام خواهد بود؟) حضرت رضا (عليه السّلام) فرمود: همانا خداى سبحان عيسى مريم را به رسالت و نبوت برانگيخت و صاحب شريعت و دين تازه بود و سن او كمتر از سنى بود كه أبو جعفر در آن است.
با اين همه تأكيد حضرت امام رضا (عليه السّلام) مبني بر امامت حضرت امام محمد تقي (عليه السّلام) برخي خبرها از شك بعضي از افراد خبر داده اند و امامت آن حضرت را به دوران بزرگسالي موكول دانستند و به دنبال امامي بودند تا حضرت امام جواد (عليه السّلام) به بزرگسالي برسد كه با مخالفت شديد شيعيان آگاه روبرو شدند. با مناظره هاي علمي امام جواد (عليه السلام) و سوال و جوابهاي عالمان و مردم عادي و كرامات ايشان بر همگان مشخص و آشكار گرديد كه حضرت امام جواد (عليه السّلام) در همان سنين كودكي علم امامت و شايستگي ولايت بر مردم را دارا است.
اجتماع شيعيان در خانه عبدالرحمن بن حجاج پس از شهادت حضرت امام رضا (عليه السّلام)
«در آن هنگام كه حضرت امام رضا (عليه الصلوه و السلام) به دست مأمون (لعنۀ الله عليه) به شهادت رسيدند، حضرت ابوجعفر جواد (عليه الصلوه و السلام) هشت سال داشتند. شهادت حضرت امام رضا (عليه الصلوه و السلام) براي شيعيان مصيبتي بس گران به شمار مي رفت. زيرا براي عهده دار شدن مقام امامت، تنها حضرت امام جواد (عليه الصلوة و السلام) را كه كودكي بيش نبود فرا روي خويش مي ديدند و اين سبب مي شد، موجي از نا آرامي و اضطراب شيعيان را در برگيرد. آنها از ياد برده بودند كه «امامت» مقامي از جانب خداي تعالي مي باشد و كسي كه جامه خلافت الهي بر تن دارد، ذات پاكي است كه از نور خداي تعالي آفريده شده است. خداوند به ذات پاك امامان (عليهم السلام) آگاهي بر خواص طبيعتها و علم بر اسرار كاينات را عطا كرده و هيچ چيز كوچك يا بزرگ از آنان پنهان نيست. علم امامان (عليهم السلام) علم حضوري و از جانب خداي حكيم و عليم است و حضرت امام جواد (عليه الصلوة و السلام) شاخه اي از درخت احمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشند. بنابراين اگر خداي تعالي، او را جانشين پدران معصوم بزرگوارش (عليهم السلام) قرار داده باشد، او همچون چراغي تابان با معجزات خود و آگاهي از گذشته و آينده، همان گونه كه عيسي در گهواره به پيامبري مبعوث گرديد فرا روي كسي كه در مسير حقيقت از نور يقين روشنايي مي طلبد، قرار خواهد گرفت و اين نور بر هيچ كس پوشيده نيست جز بر آنان كه در شناخت امام (عليه الصلوه و السلام) راه جهل مي پيمودند و گمان داشتند كه خلافت الهيه با سن كم سازگار نيست و چنين بود كه عده اي از شيعيان، از نقاط مختلف در خانه عبدالرحمن بن حجاج گرد آمدند. اين خانه، در يكي از محله هاي بغداد به نامي «بركۀ زلزل » واقع بود. ريان بن صلت، صفوان بن يحيي، محمد بن حكيم و يونس بن عبدالرحمن نيز حضور داشتند و براي مصيبت بزرگ شهادت امام رضا (عليه الصلوه و السلام) مي گريستند و درباره موضوع امامت با يكديگر سخن مي گفتند. يونس بن عبدالرحمن رو به جمع حاضر كرد و گفت: گريه را كنار بگذاريد و به كسي كه بتوان مسائل و مشكلات را بدو ارجاع داد؛ روي كنيد و تا زماني كه اين كودك يعني حضرت امام جواد (عليه الصلوه و السلام) بزرگ شود و خود امامت را بر عهده گيرد، از آن شخص پيروي كنيد. ريان بن صلت برخاست و خشمگين دست خود را بر گلوي يونس بن عبدالرحمن نهاد و در حالي كه به شدت او را مي زد گفت: تو به ايمان تظاهر مي كني و شرك و شك خود را پنهان مي داري. به خدا سوگند كه اگر امامت و خلافت حضرت جواد (عليه الصلوه و السلام) از جانب پروردگار باشد، تفاوتي نمي كند او يك روزه باشد يا صد ساله و اگر امامت و خلافتش از جانب خداوند نباشد، اگر هزار سال هم داشته باشد، او نيز مانند يكي از مردم عادي است. كساني كه در مجلس بودند به يونس روي آوردند و او را مورد سرزنش قرار دادند.» (6)
در همين باره شيخ عباس قمي در كتاب منتهي الامال مي نويسد: «بعضى از شيعيان از صغر سن در امامت آن جناب تأمّلى داشتند تا آن كه علما و افاضل و اشراف و اماثل شيعه از اطراف عالم متوجّه حج گرديدند و بعد از فراغ از مناسك حج به خدمت آن حضرت رسيدند و از وفور مشاهده معجزات و كرامات و علوم و كمالات اقرار به امامت آن منبع سعادات نمودند و زنگ شكّ و شبهه از آيينه خاطرهاى خود زدودند.» (7)

شيخ كلينى و ديگران از علىّ بن ابراهيم روايت كرده‏اند كه او از پدرش نقل كرده است: گروهى از اهل نواحى براي ورود به محضر حضرت جواد (عليه السّلام) رخصت خواستند، آن حضرت اذن دادند، پس داخل شدند و از آن حضرت در يك مجلس از سى هزار مسأله (8) سؤال كردند، حضرت همه را جواب داد و در آن وقت آن حضرت ده سال داشتند. (9)
روايت شده است كه حضرت امام جواد (عليه السّلام) از سرائر آگاه بودند و قبل از اينكه شخص سوال كننده سوال را بپرسد جواب آن را مي دادند: شخصى خدمت آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم، حضرت فرمودند: قصر نكند، مردم پرسيدند اين چه بود كه فرمودى؟ فرمودند: اين شخص مى ‏خواست سؤال كند از من كه ملّاح در كشتى نماز خود را به قصر بخواند يا تمام؟ من گفتم: نماز خود را قصر نخواند. (10)
مناظره حضرت امام جواد (عليه السّلام) با يحيي بن اكثم در حضور مامون
مناظره ديگري كه سبب شهرت علم الهي حضرت امام محمد تقي (عليه السّلام) گرديد، مناظره آن حضرت با يحيي بن اكثم قاضي بزرگ آن زمان بود كه در پايان همين مناظره مأمون از امام جواد (عليه السّلام) درخواست مي كند كه در همين مجلس از دخترش خواستگاري نموده و با هم ازدواج كنند. شيخ مفيد در كتاب الارشاد اين مناظره را چنين نقل مي كند:
يحيى بن اكثم رو به مأمون كرده گفت: اى امير المؤمنين اجازه مي دهى از ابى جعفر جواد پرسش كنم؟مأمون گفت: از خود او اجازه بگير. پس يحيى بن اكثم رو بدان حضرت كرد و گفت قربانت گردم اجازه فرمايى مسأله بپرسم؟ حضرت جواد فرمودند: بپرس. گفت: قربانت گردم درباره شخصى كه در حال احرام شكارى را بكُشد چه مي فرمايى؟ حضرت فرمود: آيا در حل كشته است يا در حرم؟ عالم به مسئله و حكم بوده است يا جاهل؟ از روى عمد كشته است يا به خطاء؟ آن شخص آزاد بوده است يا بنده؟ نخستين بار بوده كه چنين كارى كرده يا پيش از آن نيز انجام داده است؟ آن شكار از پرندگان بوده يا غير آن؟ از شكارهاى كوچك بوده يا بزرگ؟ باز هم باكى از انجام چنين كارى ندارد يا اينكه اكنون پشيمان است؟ در شب اين شكار را كشته يا در روز؟ در حال احرام عمره بوده يا احرام حج؟ (بگو كداميك از اين اقسام كوچك بوده يا بزرگ‏ بوده زيرا هر كدام حكمى جداگانه دارد؟) يحيى بن اكثم متحير شد و ناتوانى و زبونى در چهره ‏اش آشكار شد و زبانش به لكنت افتاد به طورى كه حاضرين مجلس ناتوانى او را در برابر آن حضرت فهميدند. (11)

در محفل ديگر و يا احتمالاً در همين مجلسي كه ذكرش رفت يحيي بن اكثم سؤالات ديگري نيز از حضرت امام جواد پرسيدند كه حضرت امام جواد به نيكويي به همه آنها پاسخ دادند و سخنان يحيي بن اكثم را با دلايل مستند رد نمودند.
«بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُون‏» (سوره مباركه عنكبوت، آيه 49)
بلكه آن كتاب آيه ‏هاى آشكار است در سينه ‏هاى آنان (ائمه معصومين صلوات اللَّه عليهم اجمعين) كه علم و دانش به آنها داده شده است و آيات ما را جز ستمكاران انكار نمي كنند.
پي نوشت:
1.بحار الأنوار، جلد‏50، صفحه15
2.الكافي، جلد‏1، صفحه320
3.الكافي، جلد ‏1، صفحه 320
4.الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، جلد ‏2، صفحه 279
5.الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، جلد ‏2، صفحه 279
6.نگاهي گذرا بر زندگاني امام جواد (عليه السلام)، صفحه 110- 108
7.منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، جلد ‏3، صفحه 1758
8.اين عدد تقريبى يا از باب مبالغه بيان شده است.
9.منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏3، صفحه 1769
10. منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏3، صفحه 1769 - عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، جلد 23، صفحه 90
11.الإرشاد للمفيد، جلد ‏2، صفحه 273- 272
منابع
1.بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق.
2.محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407 ق.
3. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد مفيد، 2جلد، قم، كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، 1413ق.
4.نگاهي گذرا بر زندگاني امام جواد (عليه السلام)، سيد بن عبدالرزاق مقرم، ترجمه پرويز لولاور، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1370
5.عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد)، عبد الله بن نور الله‏ بحرانى اصفهانى، محقق و مصحح محمد باقر موحد ابطحى اصفهانى، قم‏، مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏، 1413
6. منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، حاج شيخ عباس قمى‏، قم، ‏دليل‏، 1379 ش‏.

نظر دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.