دوشنبه 17 اردیبهشت 1403
EN

اخبار

اخبار

انتشار "گزارشی از حج خونین سال 1366 شمسی"

72
0

کتاب گزارشی از حج خونین 1366 شمسی که مروری بر خاطرات سفر حج آقای ایرج صدری است توسط پژوهشکده حج و زیارت منتشر شد.

 

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی حج، از حوادث مهم تاریخ انقلاب اسلامی، واقعه کشتار زائران ایرانی خانه خدا در شهر مکه توسط نیروهای سعودی در روز 9 مرداد سال 1366 شمسی (6 ذی الحجه 1407 قمری) است. این رخداد، بزرگ‌ترین کشتار حجاج در مراسم حج در تاریخ معاصر دانسته شده و به «جمعه خونین مکه» یا «حج خونین» معروف است. از حوادث مهم تاریخ انقلاب اسلامی، واقعه کشتار زائران ایرانی خانه خدا در شهر مکه توسط نیروهای سعودی در روز 9 مرداد سال 1366 شمسی  (6 ذی الحجه 1407 قمری) است. این رخداد، بزرگ‌ترین کشتار حجاج در مراسم حج در تاریخ معاصر دانسته شده و به «جمعه خونین مکه» یا «حج خونین» معروف است.

 

در این فاجعه هولناک که همزمان با مراسم روز «برائت از مشرکین» و در جوار حرم امن الهی روی داد، نیروهای امنیتی آل سعود با حمله خشونت‌بار به شرکت‌کنندگان در مراسم «برائت از مشرکین» باعث شهادت و مجروح شدن حدود 400 تن از حجاج و زائران بی گناه و مظلوم بیت الله الحرام از ایران و دیگر کشورها شدند. 

 

بر اساس بیانیه وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، در این واقعه، ۳۲۵ ایرانی (203 زن و 122 مرد)، کشته و بسیاری نیز مجروح شدند. این رخداد، موجب عکس‌العمل شدید مقامات ایرانی از جمله حضرت امام خمینی (ره) و قطع رابطه سیاسی دو کشور و توقف اعزام حجاج شد.

 

شاهدان این حادثة تلخ مشاهدات خود را به گونه‌های مختلف بیان کرده‌اند که اثر پیش‌رو خاطرات آقای ایرج صدری ـ یکی از شاهدان حج خونین مکه مکرمه ـ یکی از آن موارد است.

 

در بخشی از روایت آقای صدری اینگونه آمده است: «همه چیز در چند دقیقه به هم ریخت. موجِ جمعیت، از جایی که نیروهای سعودی مسدود کرده بودند، به سمتِ ما برگشت. آن‌قدر سریع که خیلی‌ها فرصت فرار پیدا نکردند و آدم بود که روی آدم می‌ریخت. یک طرفِ مسیر، مغازه‌هایی بود که تمام‌شان بسته بودند و سمت دیگر دیوار و خانه؛ هر جا هم کوچه‌ای بود، با خودروهای پلیس سعودی مسدود شده بود و جمعیت هیچ راه فراری نداشت. تا خواستم فکری بکنم و ویلچر یکی از جانبازها را با خودم بکشم کنار، هُل داده شدیم کنار و من بین چند نفر که روی زمین درازکِش شده بودند، گیر افتادم. سرهنگ فروزنده، چند متر دورتر وحشت‌زده اطرافش را نگاه می‌کرد. وقتی نگاه‌مان در هم افتاد، اشاره کرد که به طَرَفش بروم. زن میان‌سالی پاهایم را دودستی گرفته بود و مرتب التماس می‌کرد که نجاتش بدهم. طوری که او و بقیه لابه‌لای هم تنیده بودند، مطمئن بودم نمی‌توانم کاری برایش انجام دهم. با یک تکانِ شدید، خودم را بیرون کشیدم و خودم را به سرهنگ رساندم. آن حجم از جمعیت که بیشترشان را آدم‌های پا به سن گذاشته تشکیل می‌داد، در شرایط عادی هم اگر قصد خروج از محل داشتند، به مشکل بر می‌خوردند چه برسد به آن شرایط ترس و وحشت و مسیرهایی که مسدود شده بود. »

نظر دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.